چطور از خانه فرار کنم و به کجا برم؟

کانال تلگرام روانشناسی      اینستاگرام روانشناسی

فرار از خانه کار سختی است؟ چطور از خانه فرار کنم و به کجا برم؟ وقتی احساس می‌کنیم راهی به‌غیراز فرار از خانه باقی نمانده، طبیعی است که این سؤال در ذهن‌مان شکل می‌گیرد. خانه و خانواده با همه خوبی‌هایی که دارد گاهی اوقات و برای بعضی از ما تبدیل به محیطی غیر قابل تحمل می‌شود. در این شرایط فرار اولین راهکاری است که به ذهن می‌رسد. اما فرار از خانه هم مشکلات خودش را دارد. برای مثال پس از فرار به کجا می‌خواهید بروید؟ مخارج زندگی خود را چطور تأمین خواهید کرد؟ و بسیاری سؤالات دیگر در اولین قدم ذهن ما را درگیر خود خواهند کرد.

اگر نتوانیم برای این سؤالات جواب درستی پیدا کنیم فرار کردن سخت و خطرناک خواهد بود. در این شرایط یک دوراهی بزرگ جلوی پای تان قرار دارد. ازیک‌طرف تحمل شرایط خانه سخت شده است؛ و از طرف دیگر فرار ترسناک به نظر می‌رسد. به همین خاطر در این مطلب می‌خواهیم راجع به فرار از خانه صحبت کنیم. یک راهکار مفید دیگر هم این است که از یک مشاور متخصص کمک بگیرید. مشاورین با علم و تجربه‌ای که دارند در این شرایط می‌توانند به شما کمک کنند تا بهترین تصمیم را بگیرید.

برای دریافت مشاوره در زمینه فرار از خانه می‌توانید در هر ساعت از روز برای مشاوره تلفنی از طریق شماره 02191002360 و یا از طریق تلفن ثابت با شماره 9099070354 جهت ارتباط با برترین متخصصان در مرکز مشاوره روانشناسی ذهن نو تماس حاصل نمایید.

 

فرار از خانه

فرار از خانه

همه ما دلمان می خواهد خانواده ای خوب و شاد داشته باشیم. در کنار آن ها زندگی کنیم و روزگار بگذرانیم. اما همه شانس داشتن چنین خانواده ای را نداریم. متاسفانه برای خیلی از نوجوانان و جوانان خانه محلی ناامید کننده و زجرآور است. اعتیاد، خشونت خانگی، طلاق والدین، تعصب، فقر و بیماری های روانی از جمله دلایل فرار از خانه هستند. مسلما ماندن در خانواده ای که دچار حتی یکی از این مشکلات باشد برای فرزندان دشوار است. اما فرار دردی را دوا نمی‌کند. اگر با این حرف مخالف هستید حتما ادامه این مقاله را بخوانید.

برای آشنایی با راه های از بین بردن اختلافات خانوادگی کلیک کنید.

راه های زندگی پس از فرار از خانه

سؤال اصلی این است “پس از فرار به کجا برم؟” پس خودتان هم قبول دارید که قبل از هر کاری اول باید راجع به زندگی پس از فرار صحبت کنیم. فرار در اولین قدم خوبی‌های خودش را دارد. دیگر از دست بایدونبایدهای والدین راحت می‌شوید. یا شاید مشکلات زندگی در یک محیط ناامن تمام بشود. اما تازه بسیاری از مشکلات شروع خواهند شد. ازجمله مشکلاتی که شما پس از فرار درگیر آن‌ها می‌شوید.

حتما از صفحه اینستاگرام ذهن نو و کانال تلگرامی ذهن نو دیدن نمایید.

فرار از خانه و بی‌پناهی

واقعیت این است که پس از فرار جایی برای زندگی وجود ندارد. پس اولین مشکل جدی که با آن روبه‌رو می‌شویم بی‌پناهی است. فکر می‌کنید تا چند روز بتوانید روی خانه دوستان و اطرافیان حساب کنید؟ آیا مطمئن هستید که آن‌ها از شما پذیرایی می‌کنند؟ یا حداقل شما را به خانواده برنمی‌گردانند؟

به‌علاوه شما زیر سن قانونی نمی‌توانید به‌تنهایی معامله‌ای انجام دهید و برای خود خانه اجاره کنید. کارتن‌خوابی یا پناه بردن به باندهای خلاف یکی از بزرگ‌ترین و اولین خطراتی است که در جلوی رویتان قرار می‌گیرد. درواقع آمارها نشان می‌دهد بسیاری از دختران و پسران فراری برای اینکه مشکل بی‌پناهی خود را حل کنند مجبورند وارد گروه‌های خلاف شوند. این گروه‌ها در کنار اینکه به شما جایی برای استراحت و غذایی برای خوردن می‌دهند خواسته‌های بسیاری هم از شما خواهند داشت.

برای کسب اطلاع از پیامدهای فرار دختران از خانه کلیک کنید.

مشکلات قانونی فرار از خانه

همکاری با گروه‌های خلاف پیش از هر چیز شما را درگیر مشکلات قانونی می‌کند. به‌علاوه ممکن است خانواده به دنبال شما بگردند و بسیاری از جاها پلیس به دنبال پیدا کردنتان باشد. ایجاد سوءپیشینه، سابقه بازداشت یا حتی زندانی شدن ازجمله مشکلاتی هستند که بسیاری از نوجوانان به دلیل همکاری با گروه‌های خلاف درگیر آن می‌شوند.

درآمد مورد نیاز برای زندگی

یک چالش جدی پس از فرار که باید به‌دقت به آن فکر کنید این است که چطور می‌خواهید زندگی خود را بگردانید؟ آیا آن‌قدر پول دارید که بتوانید بدون دغدغه هزینه مسکن، خوردوخوراک، درمان و بسیاری دیگر از هزینه‌هایتان را بدهید؟ آیا حرفه‌ای بلد هستید که با استفاده از آن بتوانید درآمدی برای خودتان کسب کنید؟

طرد شدن و تنهایی بعد فرار از خانه

یک واقعیت بسیار تلخ این است که جامعه نگاه منفی نسبت به دختران و پسران فراری دارد. هنگامی‌که شما تصمیم می‌گیرید از خانه فرار کنید باید بپذیرید که خودتان را برای یک‌عمر درگیر قضاوت‌های دیگران می‌کنید. بسیاری از اعضای جامعه ما از هر برخوردی با این افراد اجتناب می‌کنند. دوستی، خریدوفروش و به‌خصوص ازدواج معمولاً مشکلات بسیاری را برای‌تان به همراه خواهد داشت. پس به‌غیراز اینکه به کجا بروید و چطور هزینه زندگی را تأمین کنید به این هم فکر کنید که آیا می‌توانید با طرد شدن از سوی اطرافیان کنار بیایید؟

وسایل لازم برای فرار از خانه

اگر با وجود تمام مخاطرات باز هم تمایل به فرار از خانه دارید، باید لیستی از وسایل لازم برای فرار از خانه فراهم کنید. برای این کار ابتدا باید مشخص کنید که قرار است به کجا بروید؟ چه امکاناتی در آن جا فراهم است؟ در صورت بروز هر نوع مشکل آیا راهی برای بازگشت وجود دارد؟ برای استراحت و خواب آیا جایی امن برای ماندن وجود دارد؟ خورد و خوراک خود را از کجا باید تهیه کنید؟ چقدر پول برای این سفر نامعلوم نیاز است؟ در صورت مواجهه با جیب برها و سارقان چگونه از خود و اموال تان باید مراقبت کنید؟ و… .

در واقع وسایل لازم برای فرار از خانه به عوامل مختلفی بستگی دارد که شما باید آن ها را پیش بینی کنید. عدم توجه به این عوامل شما را در تنگنا قرار خواهد داد.

خوبی‌ها و بدی‌های فرار از خانه

خوبی و بدی های فرار از خانه

هر وقت قرار است تصمیم مهمی بگیریم باید خوبی‌ها و بدی‌های هر گزینه را در کنار هم نگاه کنیم و بعد برای آن‌ها تصمیم بگیریم. راجع به فرار از خانه هم همین‌طور است. تا اینجا مشکلاتی که با فرار برایتان پیش می‌آید را با هم بررسی کردیم. برای آن‌ها آماده هستید؟ آیا برای همه آن‌ها راهکاری دارید؟

حالا سعی کنید خوبی‌های فرار از خانه را هم فهرست کنید. مثلاً ممکن است از اینکه دیگر درگیر بایدونبایدهای خانواده نیستید خوشحال باشید. یا فکر کنید بالاخره استقلال و زندگی شخصی خودتان را به دست می‌آورید. همه خوبی‌هایی که برای فرار از خانه به ذهن‌تان می‌رسد را در کنار همه مشکلاتی که وجود دارد یادداشت کنید و حالا با خودتان به این موضوع فکر کنید: (آیا واقعاً فرار و خوبی‌های آن به مشکلاتی که درگیرش می‌شوید می‌ارزد؟)

برای آشنایی بیشتر با عواقب فرار از خانه کلیک کنید.

راهکارهای دیگر به‌غیراز فرار از خانه

فرار از خانه سختی‌ها و مشکلات خودش را دارد. بااین‌حال گاهی اوقات ماندن در کنار خانواده هم کار بسیار سختی است. زندگی کردن در کنار بایدونبایدهای آن‌ها گاهی غیرقابل‌تحمل است. یا شاید مشکلاتی برایمان پیش آمده باشد که دیگر راهی به‌غیراز فرار نداشته باشیم. در این شرایط چه باید کرد؟ باز هم این سؤال پیش می‌آید که چطور از خانه فرار کنم و به کجا برم؟ در این شرایط بهتر است بعضی از راه‌حل‌های جایگزین را هم امتحان کنید.

صحبت کنید

اولین قدم برای اینکه بتوانید مشکلاتتان را با خانواده حل کنید این است که با آن‌ها صحبت کنید. البته صحبت کردن آداب و اصول خاصی دارد که باید آن را رعایت کنید. وگرنه از صحبت‌هایتان نتیجه نمی‌گیرید. بهتر است ابتدای حرف‌هایتان را با همدلی شروع کنید و به آن‌ها بگویید که می‌دانید چقدر دوستتان دارند و چه نگرانی‌هایی برای شما دارند. سپس از احساسات خود صحبت کنید:

(من می‌دانم که شما نگران آسیب دیدن من هستید ولی من هم…..)؛ (بابت همه زحمت‌هایی که برای من می‌کشید ممنونم؛ اما من می‌خواهم….). سعی کنید تمام گفت‌وگو را با همین فرمول مدیریت کنید. یادتان باشد که اگر می‌خواهید آن‌ها با شما کنار بیایند پس باید احساس کنند شما متوجه نگرانی‌هایشان هستید. برای آشنایی بیشتر با روش‌های حل اختلاف با پدر و مادر کلیک کنید.

خواسته‌هایتان را خرد کنید

گاهی اوقات بین آنچه فرزندان می‌خواهند و افکار والدین فاصله بسیاری وجود دارد. برای مثال اگر شما می‌خواهید اجازه داشته باشید که به‌تنهایی بیرون بروید اما خانواده این اجازه را نمی‌دهد بهتر است خواسته خود را خورد کنید. یادتان باشد در این شرایط والدین هرگز و یک‌دفعه با خواسته شما موافقت نمی‌کنند.

برای مثال بخواهید اجازه بدهند که یک فرد امین مثل خواهرتان همراه شما بیاید یا بخواهید که با شما بیایند اما کمی با فاصله از هم حرکت کنید. تا جایی که با مخالفت خانواده مواجه می‌شوید یعنی هنوز باید تکلیف را خردتر کنید. وقتی آن‌ها با قسمت اول موافقت کردند، اجازه بدهید زمان بگذرد. پس از مدتی قسمت بعدی درخواست خود را مطرح کنید.

روی اهداف تان تمرکز کنید

با وجود تمام مشکلات و مصائبی که دارید، حتما یک نقطه مثبت نیز در خانه وجود دارد که بتوانید از آن طریق شرایط را عوض کنید. به خودتان باور داشته باشید و بدانید که یک نیروی بسیار قوی در درون شما وجود دارد که می تواند به هر خواسته ای برسد. انسان های بزرگ زیادی بوده اند که از شرایط نامناسب توانسته اند به موفقیت های بزرگی برسند. هدفی برای خود مشخص کنید و روی آن تمرکز کنید.

کمک بگیرید

اگر شما و اعضای خانواده اصلاً نمی‌توانید با هم به توافق برسید بهترین راه این است که از یک نفر سوم کمک بگیرید. چه کسی در بستگان شما هست که می‌توانید روی کمک او حساب کنید؟ با همان اصولی که گفتیم با او صحبت کنید و از وی بخواهید راجع به احساسات شما با خانواده‌تان صحبت کند.

با مشاور صحبت کنید

وقتی برای فرار از خانه تصمیم می‌گیرید یکی از مهم‌ترین راهکارها این است که از مشاور کمک بگیرید. مشاورین به‌خوبی و بدون قضاوت حرف‌های شما را می‌شنوند و برای حل کردن مشکلات به شما کمک می‌کنند. آن‌ها تا جای ممکن راهکارهایی را برای حل کردن مشکلات به شما آموزش می‌دهند و بعد اگر لازم باشد خودشان با استفاده از جلسات خانواده‌درمانی سعی می‌کنند تا با خانواده شما هم صحبت کنند. برای دریافت مشاوره خانواده کلیک کنید.

کمک گرفتن از مراکز اجتماعی

مجبور کردن دختران به ازدواج با کسی که نمی‌خواهند؛ ضرب و شتم؛ اعتیاد و بسیاری از مشکلات جدی دیگر هم ممکن است دلیلی باشد که شما را به سمت فرار از خانه بکشاند. گاهی واقعیت این است که دیگر نمی‌توان شرایط خانه را تحمل کرد و بودن در آن شرایط آسیب بیشتری نسبت به فرار کردن دارد. اگر در این وضعیت قرار گرفته‌اید بهتر است راهی مناسب‌تر از فرار برای خود انتخاب کنید. کمک گرفتن از مراکز اجتماعی مانند اورژانس‌های اجتماعی یا خانه‌های امن در این شرایط به مراتب بهتر از این است که بی‌گدار به آب بزنید و به‌صورت ناگهانی فرار کنید.

آیا کسی هست تا با هم از خانه فرار کنیم؟

با گسترش ارتباطات و صفحات مجازی این امکان فراهم شده تا خیلی راحت افرادی را با مشکلات و دغدغه های مشابه پیدا کنیم. اما تشخیص حقیقی یا جعلی بودن این کاربران مجازی به همین راحتی نیست. بسیاری از باندهای آدم ربایی و افراد سودجو می دانند که با دادن وعده و ایجاد همدردی می توانند افراد ناامید را به دام بیاندازند. بسیاری از این افراد با ایفای نقش یک قربانی به شما نزدیک می شوند و سر بزنگاه به مقصود خود می‌رسند. سالانه دختران و پسران زیادی بنا به مقاصد مختلف به دست این افراد ربوده می‌شوند. پس هرگز نمی توانید به افرادی که با چنین مضامینی در صفحات مجازی پیام و یا درخواست فرار می دهند اعتماد کنید.

برای آشنایی با راه های رفع اختلاف با پدر و مادر کلیک کنید.

سخن آخر

هر کسی برای فرار از خانه دلایل خودش را دارد. شما نیز برای گرفتن چنین تصمیمی سختی های زیادی کشیده اید و خارج شدن از شرایط فعلی را بهترین انتخاب ممکن می دانید. خواندن این مقاله اگر تغییری در نگاه شما به این مساله ایجاد نکرد، باید بدانید که تجربیات و آگاهی بسیار کمی نسبت به جهان پیرامون تان دارید. توصیه می کنیم بیشتر مطالعه کنید و با افراد دارای فضل و دانش مشورت کنید. اگر امکان ارتباط با مشاور را دارید چه بهتر، این افراد کمک شایانی برای بهبود اوضاع تان خواهند کرد.

برای دریافت مشاوره در زمینه فرار از خانه می‌توانید در هر ساعت از روز برای مشاوره تلفنی از طریق شماره 02191002360 و یا از طریق تلفن ثابت با شماره 9099070354 جهت ارتباط با برترین متخصصان در مرکز مشاوره روانشناسی ذهن نو تماس حاصل نمایید.

 

 

سؤالات متداول

فرار از خانه چه مشکلاتی دارد؟

بی‌پناهی و نداشتن جایی برای زندگی، طرد شدن از جانب دیگران و همین‌طور درگیری‌های قانونی از مهم‌ترین عواقب فرار از خانه هستند.

پس از فرار به کجا بروم؟

درواقع اولین و اصلی‌ترین مشکل فرار از خانه همین است که شما جایی برای رفتن ندارید. به همین خاطر بهتر است به‌جای فرار از راه‌های دیگر استفاده کنید.

کانال تلگرام روانشناسی      اینستاگرام روانشناسی


شماره تماس ذهن نو

73 Comments

  1. سلام فروزان عزیز ؛ همیشه برای اینکه به خواسته هامون برسیم باید ببینیم راه درست چیه. شاید هدفی که انتخاب کردید از نظر بقیه درست نباشه و اهداف دیگه ای رو براتون در نظر گرفته باشن و هنوز به هدف خودتون نرسیده باشید اما این به معنای اینه که روش درستی هنوز براش پیدا نکردید. در حال حاضر احساسات و هیجاناتتون احتمالا در سطح بالایی قرار داده و اجازه تفکر منظقی به شما نمیده. پس در قدم اول باید روی احساسات و هیجاناتتون تمرکز کنید تا بتونید با اطرافیان هم به نحوی برخورد کنید که متوجه بلوغ و تفکر منطقی شما بشوند. در مرحله بعد به روش های دیگه برای رسیدن به هدفتون بیاندیشید. در صورتی که شرایط محیا بود حتما از مشاوره خانواده یا مشاوره تحصیلی استفاده نمایید.

    1. منم یه پسر 15ساله با آرزوی هر شب مرگ همیشه نمراتم 20یا19اما خیلی محدودیت دارم 18سالم بشه برا بورسیه یه کشور خوب امتحان میدم تا از پدر مادرم دور بشم

    2. سلام من ۱۸سالمهو پدرمارم فامیلن، و خانواده و فامیلم هیچ مشکلی ندارن اونا خیلی ساختاری و دلسوزن و آدمای درست حسابی ان و من وافعا هیچکس این اطراف پیدا نکردم که کامل نباشه همشون رتبه برتر ان و از یه هوش ارثیِ لعنتی برخوردارن که من شانسشو نداشتم.من خودم مشکل دارم و هر روز بیشتر از خودم داره بدم میاد از آدمای خوب، از محبت از هرچیزی که تو خانوادم دیدم داره بدم میاد روز به روز داره زندگی کردن برام سختر میشه من سر سفره خودمون حس مدیونی دارم حس می کنم نباید لباس بخرم نباید پول خرج کنم مثه سگ دنبال کارم.من فقط می خوام دیده نشم ای کاش هیچوخ بدنیا نمی اومدم.منم دلم نمی خواست این باشم من حتا نرمال نیستم من واقعا خیلی کودنم و با اینکه دخترم بدنم تقریبا مردونه است بدتر از همه خواسته هام ،هیچ چیز منطقی نمی خوام هیچ شغلی هیچ برنامه ریزی ندارم واسه آینده می دونم ،مطمئنم که مریض شدم روانی شدم می خوام حرصشون میدم می خوام آبرشونو ببرم
      همه ی مدت عمرم تلاش کردم مورد قبول باشم ،عزیز باشم ولی اضافی بودم از بچگی از خونه و خانواده جدا بودم و به شدت رفیق باز و عوضی شدم اما دوسشون دارم خیلی،ولی من لیاقت یه زندگی خوب یه خانواده خوب یه عالمه کتاب و امکانات نداشتم کاش فقط برادرم بود کاش تو یه بچگی پاک میمردم،کاش کسی غیر ازمن مقصر بود.من اونقد آدم عوضی و کثیفی نیستم فقط اینجا خیلی تمیزه اینجا از یه محدوده ای به بعد فرق نداره تو بعد این همه سال درس خوندن دانشگاه آزاد بری یا تو این مدت هر شب خونه ها مردم خوابیده باشی از یه جایی به بعد خراب محسوب میشی اینجا به بازیگر میگن خراب به دیپلمی میگن خراب به آدمای شاد و خوش میگن خراب اینجا حتما باید کسی بود ،رتبه آورد چن روز دیگه نتیجه کنکور میاد و من همه ی مدت از ترس این فامیل خارق العاده ام گفتم بد نبود،واقعاام بدنبود افتضاح بود و منم رویای کوچیکی دارم دلم می خواد برم توی شمال درس بخونم هر رشته ای شد فقط مربوط به زیست باشه دلم می خواد با حیوونا باشم تو جنگل باشم برام دعا کنید من باید فرار کنم هیچ راهی نیست رفتن من واسه همه بهتر میشه.

      1. سلام و درود به شما، با توجه به توضیحاتی که دادید به نظر میاد پارامترهای خیلی سخت گیرانه ای برای پذیرش از طرف خانواده و والدین برای شما تحمیل شده. این پارامترها خیلی اوقات آن قدر بیشتر از توان تان بوده که تلاش کردن را هم بی فایده دانستید.
        در واقع این خانواده بی نقصی که در ذهن تان ترسیم کرده اید، به جای پذیرش بی چون و چرای شما، با تحمیل بایدها و نبایدهایشان؛ شما را از آن چه که هستید و میتوانستید باشید دور کرده اند و به آن چه که خودشان می پندارند خواستند نزدیک کنند. این وضعیت مسلما نه برای شما بلکه برای هیچ کس دیگری قابل تحمل نیست.
        اما شما هم یاد نگرفته اید که خودتان را دوست داشته باشید. حتی شاید خیلی سخت گیرانه تر از ان ها خود را قضاوت میکنید. در ذهن تان یک دادگاه برگزار کرده اید که هیچ جوره نمیتونید خود را تبرئه کنید. با خودتان مهربان باشید، خودتان را دوست بدارید و بدانید که شما هم به اندازه همه اطرافیان تان ارزش مند هستید.

        1. سلام دوست عزیزم

          من هم شرایط شما رو دارم خانواده باکمالات و تحصیل کرده اکثر پسر عمه دختر عمه ها تحصیلات بالایی دارند طایفه مادریم اکثرشون خارج از کشورن و مادرم خواهر و برادر نداشته و تک فرزند بوده
          پدرم رو 14 سال پیش از دست دادم در کودکی سر هرچیزی از خواهر بزرگترم کتک میخوردم حتی نباید وارد اتاقش میشدم چون حریم خودش بود و هر روز هر جایی میرفت در اتاقش رو قفل میکرد
          حتی تاکسی سرویس دیر میامد من کتک میخوردم …. خلاصه منم کلی سختی کشیدم پدرو مادرم باهم مشاجره داشتند مادرم به خاطر ما موند و ساخت و زندگی کرد …. الان هم سنشون بالاست 84 سالشونه و من عاشق مادرم هستم …. من بودم که نزاشتم از پدرم جدا بشه من بودم که اجازه ندادم خانوادم متلاشی بشه یکی ا ز خواهرامم بعد از ازدواجش انقدر از خانواده شوهر متلک شنید همه درداشو ریخت تو خودش تا مریض شد و به خاطر مصرف داروی اشتباهی دچار بیماری شد …..
          من خیلی سختی کشیدم یک خواهر ناتنی هم دارم که سرراهی بوده پدر و مادرش گذاشته بودنش توی ساک نزدیک محل کار پدرم ، پلیس پیداش کرده بوود و از دوستان پدرم بود پدرم دلش به حال خواهر ناتنیم سوخت 5 ماهش بود اوردش خونه ما مادرم و خواهر بزرگم انقدر زیبا و بانمک بود وابستش شدند و من هم به عنوان خواهر کوچکترم او را پذیرفتم . پدرم از بهزیستی اجازه گرفت و شوهر عمم که وکیل پایه یک دادگستری در مشهد بود برایش شناسنامه تهیه کردند تا سن 30 سالگی که.. بزرگتر شد مدام به من و مادرم بی ا حترامی میکرد و فحش میداد ….. برای خواسته هاش تن صداشو میبرد بالا تا 11 شب با دوستاش دنبال خوش گذرانی بود الانم با ما زندگی نمیکنه انقدر پرخاشگری داره و منو مادرم تنو بدنمون به خاطرش میلرزید که از ناراحتی مون مادرم خونه مادر خودش رو که 60 متر بود رو بهش داد سن 30 سالگی از طریق دوستش فهمید که فرزند ما نبوده ما نمیخواستیم بفهمه …. بعد از اینکه فهمید خیلی بهم ریخت …. و مدام به من میگه خواهر من نیستی من شماها رو دوست ندارم با اینکه خانواده کم بهش محبت نکرده بودند بعد از فوت پدرم ماشین پدرم برداشت موبایل پدرم برداشت لب تاپ پدرم برداشت الانم خانواده دارن ساپورتش میکنند دیپلمه هست و تحصیلاتش رو ادامه نداد ….. به کار کردن هم علاقه نداره …… مدام قر میزنه و منو مادرم پول تو جیبی بهش میدیم ….. … من مجردم 37 سالمه کلی سختی کشیدم 11 ساله دارم کار میکنم …. ولی هرگز به درگاه خداوند ناشکری نکردم ….. چون میدونم به اذن الله در این دنیا متولد شدم …. و ایمانم هر روز به خدا قوی تر میکنم ایمان قلبی خیلی مهمه ….ادم باید خودش رو قوی کنه همه انسان ها مشکلات و مسائل مختص خودشون رو دارند پس نباید زندگی خودشون رو با همدیگه مقایسه کنند ….. من هم الان باید روحیه ام داغون باشه چون شکست تحصیلی و عاطفی داشتم و در بچگی کتک خوردم ازار دیدم اسیب دیدم ….. ولی خودکشی نکردم موندم زندگی کردن رو به خاطر عشقم که مادرمه دوست دارم فکر نکن فقط تو اینطوری هستی …. اگر از خونه فرار کنی بدبخت میشی روی پای خودت وایسا متکی به کسی نباش با سیاست فکری و با تفکر درست از پس مشکلاتت بر میای خدا بزرگه ولی هرگز از خونه فرار نکن با پدر و مادرت حرف بزن برو پیش مشاور و روانشاس ولی هرگز فرار نکن

    3. من ۲۳ سالمه و حتی اجازه ندارم با دوستام بیرون برم:) پدرم فوت کرده و مادرم همه جوره اذیتم میکنه
      ی بار سم خوردم ولی هیچیم نشد جدیدا به این فکر میکنم که فرار کنم ولی نمیدونم کجا برم ک دستشون بهم نرسه

      1. سلام و درود دوست عزیز با توجه به شرایط سختی که دارید طبیعه که به دنبال راه فرار باشید. اما فرار اولین و ساده ترین روشیه که به ذهن همه ما میرسه. این که بمونی و برای خواسته هات بجنگی سخته و هر کسی توانش رو نداره. آدم هایی که سختی کشیدن معنی زندگی رو بهتر درک می کنن . و در برابر مسائل راه حل های بهتری میتونن پیدا کنن البته به شرطی که به خودشون باور داشته باشن. شما با خوردن سم و یا فرار از اون خانه درواقع تسلیم شرایطی شدید که افراد زیادی هم اکنون دارن تجربه می کنن. بهتره نگاه تون به زندگی رو عوض کنید. نقاط قوت شخصی خودتون رو بنویسید و ببینید با این شرایط چه کارهایی از دستتون بر میاد. برای آینده برنامه ریزی کنید. با تغییر خود میتونید شرایط زندگی تون رو هم تغییر بدید. اگر باز هم در این خصوص احساس ضعف داشتید و توانایی هیچ کاری در خودتان نمیبینید حتما از خدمات مشاوره روانشناسی استفاده نمایید.

        1. داداشم می گه می خوام برم بوشهر از اون جا هم می رم دبی.
          بدون پول و قاچاقی.
          از بس فکر کردم و استرس دارم دلم مرگ می خواد نمی دونم چرا می خواد از ما دور باشه

          1. بهتره در این باره باهاشون صحبت بکنید و ازشون بخواهید که اگر مساله ای هست ابتدا سعی کنن در همینجا حلش کنن. چرا که فرار چاره راه نیست و در هر صورت اون مشکل همچنان باقی میمونه.

  2. دوست عزیز شما ۲۲سالته درستو بخون دانشگاه دولتی خوب هرجا آوردی حتما برو این نیست که کسی شما رو قول زنجیر کنه سنتم قانونیه به محض اینکه فهمیدی اون چیزی که دوس داشتی قبول شدی از خونه برو اینطوری خوابگاه دولتی گیرت میاد? همه چیز هم برات آسون تر میشه میتونی کار کنی خودت تلاش کن یکم بچه ک نیستی

  3. سلام من 11 سالمه یکی اومده تو خانواده ما داره جایگاه منو از توی خانواده میگیره می خوام فرار کنم ولی نمی تونم جایی هم ندارم چی کار کنم

    1. بعضی وقتا خانواده آنقدر خستت میکنن که اصلا دیگه برات مهم نیس کجا بری چه غلطی کنی
      الان دقیقا تو این شرایطم پیش روانشناس رفتم بهم گفتن افسردگی اضطراب و وسواس فکری داری اونم شدید
      ولی اصلا برا خانوادم مهم نیس حتی وقتی چیز بدی میشه مامانم میگه تو حقت بوده به این روز بیوفتی و فلان
      با تمام اینها خودم یه روز تصمیم گرفتم که به نه حرفاشون اهمیت بدم و نه به کاراشون روی درسم و کارم تمرکز کردم. خیلی نزدیکم برای اینکه بتونم مستقل بشم. برام دعا کنید.

    2. بچه چرا چرت و پرت میگی بخاطر ی برادر ی خواهر کوچولو ک فردا همدم خودت میشه این حرفا نزن

      1. سلام منم مشکلات زیادی توی خانواده دارم اما جدا از اینا میخوام نویسنده بشم و دوست شخصیت اصلی میخواد از خونه فرار کنه برای همین اینو سرچ زدم ولی حالا که دارم فکر میکنم کسایی که میخوان فرار کنن زندگی مشابهی به من دارن من از بچگی زمین میخوردم خندم میگرف نمیدونم واقعا شاید جدی جدی من مشکلی دارم!
        گذشته از اینا بعضی ها در فرار شانس دارن یک خانومی که سیاه پوست و ثروت منده در هشت سالگی وقتی فهمید دارن میفروشنش فرار کرد و الان جزء ثروتمنداس
        کلا فرار توی ایران خیلی بده ولی درک پدر و مادرا بدتره گاهی اینقدر رو مخخ میشه که فکر میکنی خود خودکشی هم خودشو از تو فراری داده!

  4. سلام همراه عزیز هیچ جایه دنیا مرگ راه چاره نیست برای مشکلات و غم های زندگی همه چی تویه دنیا راه چاره داره میتونی با فکر کردن با صحبت کردن با مشورت کردن با مشکلات زندگیت مقابله کنی. اینو بدون تو باارزشی و خودتو دوس داشته باش حتما با یکی دیگه چیزایی که اذیتت میکنه داخل یک فضای امن در میون بذار تا بتونی راحت تر هندل کنی و اذیت بشی

    1. سلام من یه دختر ۱۴ ساله هستم مامان و بابام از هم طلاق گرفتند هر دوتا شونم الان زندگی و بچه خودشونو دارن منم نمیخوان نگه دارند منم چون کسی از اعضای خانوادم نگرم نمیدارن اونا می‌خوان منو بزارن بهزیستی اما من نمیخواهم که برم بهزیستی می‌خوام فرار کنم اما کجا برم که پیدام نکنن و چی کار کنم؟

      1. سلام زیبا ی عزیز مسلما شرایط آسونی نیست و گذاشتن شما در بهزیستی آن هم زمانی که والدین تان شرایط نگهداری از شما را دارند قابل قبول نیست. در مورد این که اون ها چه تصمیمی میگیرند شما بی تاثیر نیستید. شاید آن ها بزرگتر شما باشند اما رفتارها و دیدگاه شما نسبت به این شرایط می تونه وضعیت رو تغییر بده. 14 سالگی سن مناسبی برای جدایی از والدین نیست. بهتره تا زمان مناسبش صبر کنید. تا آن زمان راهی برای کنار آمدن و زندگی با یکی از والدین را پیدا کنید. روی اهداف خودتون تمرکز کنید. شما روزی استقلال خودتان را پیدا خواهید کرد پس در این ایام سعی کنید نیمه پر لیوان را دیده و از لحظات خوبتون لذت ببرید.

      2. من هر روز باید بشنوم از مامانم که کاشکی به دنیا نمیومدم , الهی بمیری. به خاطر اینکه معدلم اومده پایین اونم ۱۹.
        بابامم که معتاده کلا منو تحویل نمی گیره. هر وقت میرم پیششون بهم تیکه میندازن. میرم تو اتاقم میگن همش چپیدی همونجا. هر کاری کنم یه گیری بهم میدن من نمی‌دونم الان چیکار کنم.

    2. سلام اسم من کریم است خانواده ام
      خیلی بهم سخت میگیرن من در آلمان زنده گی میکنم و بسیار خسته
      شدم میخواهم فرار کنم اما چیزی بلد
      نستم میخواستم بهت بگم اگه میخواهی فرار کنی یک کشور دیگه
      بهتره همون ایران بمونی
      کشور های آسیایی بهترین جای برای
      زنده گی کردن است فکر کنم در ایران
      زنده گی میکنی آلمان جای خوبی است اما نه برای زنده گی کردن

  5. سلام من دختری هستم بیست ساله تو سن شانزده سالگی یکی بهم تجاوز کرد ولم کرد.بعد من به مامانم گفتم که ای کاش نمیگفتم بنظر من هیچ وقت حرفای دلتو به کسی نگو.من پردمو دوختم بعد از اون مامانم هرروز تا الان بهم میگه ج**ه چند بار منو از خونه انداختن بیرون جایی نداشتم برم برگشتم چون بچه بودم بلد نبودم با کسی هم در ارتباط نیستم .داداشم مست میکنه میاد خونه منو میزنه آنقدر که کمرم به پام انحراف گرفتن سرم همه جا شکسته نه میذارن برم بیرون نه میذارن کاری کنم همیشه گوشی منو چک میکنن خودمو غرق کردم یکی نجاتم داد صد تا قرص خوردم اینا منو بردن آوردن که خودشون منو بکوشن چاقوم زدن حتی بهم پول هم نمیدن که خودم به یک روش کلاه برداری پول در میارم آخرین بار که از خونه منو انداختن بیرون یه پسره تو پارک گفت برو پاسپورت بگیر برو یه کشور دیگه درخواست پناهندگی بده منم میخوام این کارو کنم ولی هنوز انقدر پول در نیاوردم که برم دوستامم یکی از یکی ج**ده تر پدرمم که ۱۳سالم بود معتاد بود مرد.همه هم بهم پیشنهاد ** پولی شدن میدم چون قیافه هیکلم خیلی خوبه.ولی من نمیتونم تحمل کنم با همه بخوابم.بعد بهم میگن ازدواج کن برو من اول تو فکرم ازدواج طلاق بود بعد دیدم خیلی دردسر داره میخوام ببینم اینجا کسی هست باهم فرار کنیم داستان زندگیم از ۶سالگی تا ۲۰سالگیم آنقدر زجر کشیدم که داستانه کسی میدونه چجوری خودمو برسونم المان؟

    1. سلام
      امیدوارم الا حالت خوب باشه
      نمی دونم ابن پیام می خونی یانه
      احتمال اینکه بری خارج از کشور خیلی کمه ، من بجات بودم فقط به خدا توکل می کردم
      البته اگه به خدا هم اعتقاد داری مطمئن باش به اون بسپری حل میکنه

    2. سلام
      آیه ۱۷۵ سوره آل عمران : انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مومنین:در واقع این شیطان است که دوستانش را می ترساند پس اگر مومنید از آنان مترسید و از من بترسید
      منظورم از این آیه این بود که هرکس میترسوندت و میخواد تو رو به هراس بندازه بهش شک کن و بهش اهمیت نده ..اگر توی شرایط خیلی نابودگر هم هستی بین بد و بدتر بد رو انتخاب کن …شاید وسط انتخاب های بد یه انتخاب خوب فراهم شد..از طریق مسجد یا جاهای مذهبی اگر تونستی وارد شو تا زمان بگذره…گذر زمان خودش علاجه بعضی وقتا…به هرحال سعی کن بیشتر حرفای آدما رو نشنوی چون اصولا آدما اونقدر که وانمود میکنن گنده نیستن..

    3. جان دلم:(
      فرار دردی رو دوا نمیکنه به دردات اضافه میکنه من متاسفانه تو این مسیر پا گذاشتم و هنوز که هنوزه بعد 17 سال دارم لطمه فرارم رو میخورم. تو این کار رو نکن ببین تو این موقعیت که هستی چه کاری ازت بر میاد همونو انجام بده. خدا رو هم فراموش نکن امید داشته باش

  6. پدر مادرم جدا شدن پیش مامانم بزرگ شدم بعد 6 سال ازدواج کرد ولی همیشه بهم میگفت و میگه منو میبره پیس پدرم همیشع ازش خواستم این کارو نکنع ولی گوش نداد و عذابم داد و میده همیشه یه چشمم خون یه چشمم اشک امشب بهش گفتم میرم پیش بابام ولی تو ذهنم اینع که وقتی رفتم پیش بابام بعدش فرار کنم و برم یع جای دور…
    من دیگه به خدا خیته شدم من همیسه کنار اومدم با همه چیز ولی مامانم و بابام هردور اذیتم میکنن و عذابم میدن من چاره ای جز گریه ندارم من همیشه سعی میکنم دختره خوبی باشم برا مامانم چون خودش میگف دختره خوبی باش تا دعوامون نشه من سنم اصلا بت ذهنم بکی نیس من خیلی بزرگ ترم خیلی بد بخت ترم کاش یه دری به روم باز بشه

  7. همیشه وقتی از گوشی میام بیرون که برم تو جمع خانوادگی همش تیکه میندازن و همیشه هر وقت میرم تو جمعشون میگن لازم نکرده برو سراغ همون گوشیت
    وقتی اینقدر تیکه میندازند و تحویلم نمیگیرند پس چرا انتظار دارن با گوشی کار نکنم و تو جمعشون بیام و وقتیم که بیام اینجوری میکنند؟:)
    واقعا حال روحم خوب نیست همش حالمو بد میکنند:)

    1. سلام من دانشجو هستم بنابردلایلی رستم رو از همون اول دوست نداشتم خانوادم گفتن منم رفتم منم چیزی نگفتم میخواستم ترم ۲ بگم ولی گفتم سعی و تلاش کنم شاید از پس واحدها بربیام خیلی تلاش کردم نشد تا آلات که ترم ۶ هستم سه تا هم مشروطی خوردم و اخراج شدم حالا نمیدونم به خانوادم چطوری بگم

  8. سلام منم خونوادم اذیت میکنم من از زدن پدرم خیلی میترسم اون منو از مدرسه محروم کرده از باشگاه گوشیمم گرفته الان گوشی خودش دستمه اون نمیزارع با بهترین رفیقام بگردم حتی به خونواده رفیقام گفته اونام گوشی هاشونو گرفتن رفیقام میخواستم فرار کنم ولی ترسیدم از عاقبتش که نمیدونم چیه. شهر ما کوجیکه زیاد کاری نمیشه کرد توش. پس فقط انقدر میخوام درس بخونم که دانشگاه یه جایی قبول بشم. اینجوری حداقل میدونم که یه هدفی دارم. به شما هم توصیه می کنم به فرار فکر نکنید پیش خونواده باشی امن تر از هر جاییه

  9. من خسته شدم?
    به مامانم میگم امتحان دارم فلان کلاس نرم منو میزنه که باید بری
    نمرم بد میشه میزنه که چرا نگفتی امتحان دارم ?
    سرم تو گوشیمه گیر میدن تو گوشیت چی داری
    از گوشی میام بیرون پیش اینا باشم تیکه بارونم میکنن
    خسته ام خسته

  10. سلام من عطا هستم و هرچه از پدرم می خواهم یه چیزی که دوست دارم بخرد به من میگه مگه تو بچه ای؟ وهمیشه تو مهمونی ها من رو خورد میکنه الان من چیکار کنم

    1. سلام عطا عزیز برای دادن راهکار اطلاعاتمون از شما کمه. اما در برابر تحقیر های پدرتون باید کاری کنید که ایشون متوجه رفتار زشتشون بشه. بهترین کار در قدم اول صحبت در خلوت با ایشونه. پس در خفا علت این رفتارش را بپرسید و از او منطقی بخواهید که توضیح دهد که چرا فلان حرف یا فلان کار را کرده است. آن وقت در این باره می تونید با هم گفتگو کنید و به یک نقطه مشترک برسید.

  11. سلام من الان 21سالم و هنوز قصد خدمت رفتن رو ندارم
    و هنوز تو خونم و خونوادم میگن برو خدمت و من نمیخوام برم خدمت و و اونا ازم ناراحتن و بد دهن هستن. و من می‌خوام برم سر کار و نمی‌دونم چیکار کنم. و میگن از اینجا برو باید چیکار کنم

    1. سلام هیچ پدر و مادری به دنبال آسیب و ضربه به فرزندشون نیستند. مساله خدمت و پیامدهای عدم حضور به موقع اهمیت زیادی برای خانواده اتون داره. بهتره دراین باره با آن ها صحبت کنید و در مورد آینده کاری و زندگی تان و برنامه ای که دارید با آن ها صحبت کنید. فراموش نکنید که مهم نیست شما یا آن ها به حرفشان برسند بلکه تصمیم گیری درست در این بازه زمانی اهمیت بیشتری داره.

  12. مرسی از سایت ذهن نو من می خواستم با دوستام فرار کنم ولی بعد از خوندن این مقاله فهمیدم که فرار اصلا راه حل خوبی نیست. به بقیه کسایی هم که میان اینجا پیشنهاد می کنم یه راه دیگه به جای فرار پیدا کنن

      1. سلام وقت شما بخیر من ۲۴ ساله هستم و ازدواج کردم ۲ تا بچه دارم با مادر شوهرم زندگی میکنم که هیچ وقت به من ارزش قائل نیست نه به عروس بودنم نه به اینکه همسر پسرش هستم و نه به مادر بودنم مدام از من شکایت میکنه اونم هروقت از جای بیاد خسته باشه و شب ها که پسرش بیاد خسته باشه شروع میکنه به گلایه .اگرم بخوام از خودم دفاع کنم و بگم من دارم هرکاری میکنم برای شما و پسرت و بچه هام به من میگه فحاشی میکنی و فحش میده به خانواده ام .کلا عادی شده توهین کردن به من براش .فکر می‌کنم روزبروز رابطه من و همسرم به خاطر این چیزا خراب میشه و فاصله عاطفی میگیریم ازهم من صبح تا شب فکرم به خانه داری و بچه هایم هست ولی بعضی وقتا اگر مادرشوهرم خانه باشه یا نباشه پسر کوچکم تازه ۱ ساله شده وایمیسته راه بره میخوره زمین بعضی وقتا دستم بند کاری هست اگر یک جایش خش بخوره شروع میکنه به من بد و بیراه و همش میگه من نباشم تو از پس اینا بر نمی‌آی نمیتونی نگهداری کنی از بچه ها من اگر بودم اینطوری نمیشد و پسرش هم ناراحت میشه بعضی وقتا تا به بچه ها میرسم یکم ظرف نشسته بمونه مادرشوهرم از بیرون میاد میگه من نباشم هیچی رو از جاش تکون نمیدی خونه چرا اینطوریه سعی میکنم تحمل کنم ولی بعضی وقتا منم خسته میشم حوصلم سر میره ازینکه منو درک نمیکنن و دائم میگن بی عرضه خب من بچه‌ام شیرتوشیر شده یکم سخته من دلم میخاد از مادرشوهرم جدا بشم ولی مادر شوهرم دگه کسی رو نداره که باهاش زندگی کنه فقط یک پسر داره دلم میسوزه براش از یک طرف وقتی همش بهم کنایه میگه بدو بیراه و به خانوادم توهین میکنه دگه میزنم به سیم آخر بعضی وقتا میگم چکار کنم که راضی باشن آخر تا کی منم آدمم مادر هستم از بس ناراحت میشم میترسم ناراحت شم یک بلای سرخودم بیارم یا خدا نکرده افسردگی و روانی بشم و بچه‌ هام اذیت شن نمیدونم چکار کنم دلم خیلی میگیره شوهرم که خیلی وقتا خسته است میگه حوصله حرف زیاد ندارم نمی‌دانم چکار کنم میشه یک مشاوره چیزی بدین ممنون.

        1. سلام و درود
          تو همچین شرایطی نادیده گرفتن کار سختیه اما با کمک تکنیک های خاصی میتوان در مقابل افرادی که درک و همدلی متقابل ندارن ایستاد. تو این شرایط رفتن ممکنه راه چاره باشه اما حس مسئولیت و عذاب وجدان ناشی از این تصمیم میتونه سال ها شما و همسرتون رو تحت تاثیر قرار بده. پس کار درست چیه؟ چطور میتونید هم بمونی و هم شرایط رو به نحوی آرام کنی که همه بتونن با آرامش به زندگی ادامه بدن؟ برای ارائه راهکار حتما نیاز به جلسات مشاوره خانواده هست. میتونید با شماره های درج شده تماس بگیرید. و یا در کانال تلگرامی ذهن نو سوالتون رو مطرح کنید.

  13. سلام من صادق هستم 36سال دارم لطفا کمکم کنید بنده از کوچکی تا حالا خیلی خیلی سختی کشیدم از کوچکی مادرم از دست دادم و بدست پدر سخت گیری افتادم و بعد از سن 15سالگی از یک شهر به شه دیگری رفتم انجا با کمک مردم بزرگ شدم و درسن 20سالگی ازدواج کردم و حاصل ازدواجم دودختر و یک پسر شدم اما خانم و بچه هایم من رو اذیت میکنن و احترام نمیزارن و هرچه با آنها با لطافت و مروت صحبت کنم آنها باز هم اذیتم میکنن بندهم کار می کنم بیکار نیستم و من بین مردم احترام بسیار عالی دارم اما نمی توانم این بی احترامی از خانواده ام تحمل کنم و می خواهم از خانه و زن و بچه هایم فرار کنم دیگر تحمل ندارم از زمان که ازدواج کردم تاحالا مشکلاتم بیشتر شدن16سال که ازدواج کردم اما می خواهم فرار کنم و به شهر های بزرگ بروم و حتی نمی دانم به کجا بروم از شما آقای دکتر ذهن نو کمک می خواهم

    1. سلام و درود صادق عزیز، همانطور که میدونید هر خانه و خانواده ای دارای چالش ها و روابط منخصر به فرد خودشه با توجه به این که اطلاعاتمون از شما خیلی ناقصه توصیه میکنیم که حتما برای دریافت مشاوره با شماره های درج شده تماس بگیرید. اما با توجه به توضیحاتی که دادید باید بگیم که شما تجربه یک خانواده که شامل پدر، مادر و فرزند میشه رو به مانند دیگران نداشتید. شما در کودکی مادر تان را از دست دادید و هیچ گونه الگویی برای حضور مادر و همسری برای پدر در ذهن تان شکل نگرفته. از طرف دیگر پدرتان (حال به هر دلیل و شرایطی) نتوانسته وظایف و حتی مرگ مادرتون رو قبول بکنه . این جابه جایی ها و تغییر مکان ها به شما یاد داده به جای ماندن و حل مشکل از اون فرار کنید. از طرفی این ازدواج شاید به نحوی شما را یاد فقدان مادر و مصائبی می ندازه که از دوران نبود ایشون تجربه اشون کردید. توصیه می کنیم که هر چه زودتر برای یافتن علت دقیق و درمان این مساله با متخصصین روانشناسی مشورت نمایید.

  14. ممنون از سایت خوبتون و مشاوره ای که گرفتم خیلی خوب بود پسرم خیلی رفتارش بهتر شده و الان خونه در آرامشه

  15. سلام من 17سالمه بابام منو زورکی نامزد کرده و خودم عاشق یمی دیگه الان وتقعم نمیدونم چیکار تو خانواده ما مشکلات زیادی هیت همه رو کنار گذاشتم اما دیک نمیشه ممنون از راهنمایی باحال شما ولی برا من دیک یا بتید بمیرم یا برم فرق نمیکنه کجا فقط دیک اینجا نباشم

  16. سلام من دخترم 17سالمه بابام منو زورکی نامزد کرده و خودم عاشق یکی دیگه الان واقعن نمیدونم چیکار کنم تو خانواده ما مشکلات زیادی هست همه رو کنار گذاشتم اما دیک نمیشه ممنون از راهنمایی باحال شما ولی برا من دیک یا باید بمیرم یا برم فرق نمیکنه کجا فقط دیک اینجا نباشم

  17. سلام من پسر ۱۱ ساله هستم
    من در درس و مشق عالی هستم
    اما پدرم همیشه میگه میری مدرسه صفر میگیری
    با اینکه عالی هستم خواهرم و مادرم بیشتر وقتا
    مسخرم می کنن چکار کنم؟

    1. و منی که فقط حص نصیحت شدن دارم…عوص اینکه ی راهکار بدن فقط میگن فرارا چاره درد نیست…

      منم دلم میخواد بتونم با مامان بابام یه کلام حرف بزنم ولی نه من دیگه انرژیشو دارم نه اونا حاضرن خودشون رو عوض کنن. کاش این کامنتا رو مامان باباها بخونن و انقدر سخت نگیرن به ما

  18. سلام من یه پسر 15ساله هستم که از پدرم و از این زندگی بدم میاد آرزوی مرگ پدرمو دارم یک آدم خسیس و حسود و اینکه هر روز از خونه منو میندازه بیرون دلیلش حسودیه و اینکه پدرم ن دوستی ن رفیقی و از خونه هم بیرون نمیره صبح تا شب جر بحث داریم و میخام خودکشی کنم پاسخ شما برام مهمه

    1. سلام و درود
      این وضعیت حتما شما رو خیلی ناامید کرده و احتمالا احساس می کنید که هیچ راهی برای خروج از این موقعیت نیست. هر چه قدر موقعیت دشواری دارید اما باز هم حتما جای امیدی هست. شما با خودکشی فرصت های خودتان را از دست میدید و هرگز به انچه که میخواهید نمیرسید. شاید اطرافیان از خودکشی شما رنج و درد بکشن اما چه فایده وقتی که چیزی نصیب شما نمی شود. پس با صبوری و تلاش در جهت اهداف و خواسته هاتون حتما به اونها میرسید. کافیه روش مناسب خودتان را پیدا کنید.

      1. سلام من14سالمه و میخام تابستون فرار کنم بخاطر این میخوام فرار کنم چون دیابت دارمو و خیلی عذاب وجدان دارم ک خانوادم خرجم میکنن و حتی نمیزارن کار کنم چند باری خاستم خودکشی کنم ولی نشد اگ کسی هست بیاد فکرامونو بزاریم روهم یه کاری بکنیم
        کرجم

        1. سلام مبینا عزیز
          شرایط تون قابل درکه که هم خودتون و هم خانواده بابت هزینه ها تحت فشار هستید اما بخشی از فشار روانی متقضی سن شماست و با گذر از این دوره متوجه می شید که راه های مناسب تری برای کاهش این افکار منفی و مدیریت شرایط وجود داره. پس کافیه کمی صبوری کنید و در این بازه برای حفظ سلامتی خودتان و آرامش خانواده به دنبال راهکاری مفید باشید. با فرار و اسیب به خودتان بار سنگین تری هم بر دوش خانواده می گذارید و هم خودتان به نتیجه ای که می خواهید نمیرسید. به نیمه پر لیوان نگاه کنید. مقاله درمان نامیدی و نارضایتی از زندگی را در همین سایت ذهن نو مطالعه کنید.

      2. الان کع دارم کامنت هارو میخونم، میبینم کع چقد مشکلات تون کوچیکع بنظرم بهتره بگم مسلع هاتون!
        بنظرم وقتی ی انسان ب مرگ یا فرار فک میکنع دیگه ب تههه خط رسیده{:
        دیگح فرقی نداره کجا میری چی میخوری چی میپوشی مگع ادم بدش میاد کنار خانوادش بمونه•••!
        امیدوارم (هیچ وق)) هیچ وق)اخرین راه تون فرار نباشع):
        من نمیتونم قضاوتون کنم، من تو زندگیتون نیستم، شمام نیستید!
        😢💔🥲
        وقتی ی قسمت از زندگیموتصور میکنم ی هفته زمان میبره خودمو جمع و جور کنم،
        ایشلا،ارزوهاتون خاطرع شع ♡♡♡
        امیدوارم انقد کنار خانواده هاتون بخندید تا اشک تون دربیاد(: 💧🙏🏻
        20 سالمع ی خاعر 13 ساله دارم مادر ام نیس پدر ام نیس، ی برادر بزرگ ترم دارم، نمیتونم شرایط، مو بگم واقن حالم بد میشع
        فقط عذاب وژدان دارم ک نکنه اینده خاعرمو خراب کنم اون بدون من میمیره ی دقع بدون من نمیره بیرون خعلی وابسته اس بهم^_^
        تصمیم دارم برم تهران یا مشهد
        من خدامو دارم با تموم وجودم حس اش میکنم♕
        اخرین باری کع از تهه دل خندیدم بخدا یادم نیس|:
        خلاصع بگم وقتی فک میکنی، مطمعنی از خودت ک میتونی فرار کن برو دنبال رویاهات، زندگی پر از چالشع ما میتونیم وقتی از خودمون مطمعنیم غیر ممکنع نتونیم،
        ممنونم ک خوندیش♡:)

  19. چیکار کنم که دیگه بابام باهام خوب رفتار کنه؟ (: با 18 سال سن هنوزم برای اینکه یه شام تنها برم خونه خاله‌م یا دایی‌م باید چند روز سرکوفت بخورم و جواب پس بدم

  20. سلام من واقعا دیگه شرایط زندگیم خیلی سخته ولی بازم وقتی کامنتهای بقیه رو میخونم و میبینم تنها نیستم امیدوار میشم. دلم برای هممون میسوزه ولی باید ادامه بدیم. تو هر جا که هستیم باید تلاشمونو بکنیم بهترین خودمون باشیم. دوستان من از شما ها وضعم نمیگم بدتره ولی بهترم نیست ولی بازم هر چی دودوتا چهارتا میکنم فرار کنم بدبخت تر از این میشم. انتخاب من موندن و جنگیدن و موفق شدنه

  21. و منی که از مشکلات شما خندم میگیره وقتی مشکلات خودمو میبینم آرزو هامو با خانوادم مقایسه میکنم میدونید وقتی بخوای بپری بری پاهات به زمین قفل شدن چه حسی داره
    میدونم که زندگیم به درد نمیخوره ولی نمیتونم فرار کنم
    بعضی وقتا به گدای سر خیابون هم حسودی میکنم که ای کاش من جای اون بودم

  22. سلام
    من 18سالگه توی خانواده ی پدری و مادریم چهار یا پنج نفر کلا تحصیلات خیلی بالا و مقام های مهم دارن و بقیه خیلی معمولی ولی من نمی‌فهمم مادر پدرم بهاجبار میخوان منم مثل اونها باشم.
    انگار اصلا خواسته و هدف های من براشون مهم نیست.
    حتی امکاناتی که برای رسیدن به اون هدف هایی که خودشون میگن هم فراهم نمیکنن چون میگن نیاز نیس.
    الان عصر دیجیتال کودوم آدم عاقلی میاد 200 تا کتاب علمی 500 و600 صفحه ای بخونه.
    حتبی وقتی یه دانشگاه خوب قبول میشی وقتی رشتت اونی نباشه که اونا میخوان باید بذاری کنار و دوباره بخونی.
    هر سری هم یه کندی میزنن تانظر میدی میگن به تو ربطی ندارد.
    من نمی‌فهمم اگر داریم باهم زندگی می‌کنیم پس به من ربط داره اگر نه که زندگی منم به شما ربطی نداره.
    الان یکی به من بگه شما بودین به خود کشی یا فرار فکر نمیکردن.

  23. سلام میخواستم یه سوال بپرسم نظرتون رو بگید من دانشجو هستم از اول رشته مورد علاقم نبود خیلی سخت بود دیگه از ترم ۲ میخواستم انصراف بدم ولی گفتم تلاش کنم تا الان که ترم ۶ هم دیگه سه تا نشروطی خوردم اخراج شدم حالا نمیدونم چطور به خانوادم بگم نظر شما چیه دلم میخواد بزارم از خونه برم 😔

  24. سلام من ۳۸ سالمه و همیشه از اطرافیانم فراری بودم دقیق نمیدونم از چند سالگی ولی کنار خونواده و فامیل حس خوبی نداشتم و ندارم الان چند ساله رفت و امد نمیکنم البته اونا ولم نمیکنن بعضی وقتها زنگ میزنن الان متاهلم و میخوام طلاق بگیرم دلیل اصلیم همینه دوری از آشنا و خونواده و فامیل. من اصلا با هیچ آشنایی سازگار نیستم دخالت و فضولی هاشون و مقایسه کردنشون کلا وجودشون برام استرس زاست دوست دارم جدا شم و دیگه هیچوقت نبینمشون قبلا که ارتباط داشتم دائم عصبی میشدم از رفتارشون و دایم فشارم پایین بود و میرفتم دکتر سرم میزدم حتی یکی از دکترا اونقدر منو دیده بود میگفت من جای پدرت. بهم بگو مشکلت چیه کی اذیت میکنه الان کمتر میبینمشون همون یه بار که میبینمشون اعصابم بهم میریزه دنبال کار میگردم تا بتونم طلاق بگیرم .

    1. سلام و درود معصومه عزیز با توجه به این که بارها برای یافتن علت این مساله به متخصص مراجعه کردی و هنوز علت این همه تنفر و استرس از طرف اشنایان برات مشخص نیست به نظر میاد که بخشی از ناخوداگاه شما مساله ای ازرده اش کرده و بخش هشیار روان تان از اون بی اطلاعه. در این زمینه میتونیم با کمک روانکاوی و یا هیپنوتراپی بهتون برای یافتن گره های عمیق ذهنتون کمک کنیم. هرچند که به نظرتون تنهایی راحت تره اما با این حجم از ناراحتی نمیتونید احساس آرامش را حتی در تنهایی به دست بیارید. پس توصیه می کنیم که برای خودکاوی حتما اقدام کنید. در این مسیر میتونید از خدمات مشاوره فردی و هیپنوتراپی مجموعه ذهن نو استفاده نمایید.

  25. سلام من ۱۵ سالمه،من تو بچگیم خیلی آسیب دیدم بابام خیانت میکرد به مامانم حتی وقتی مامانم داداشم و حامله بود،یا هربار صبح با صدای جیغ و داد مامانم بیدار میشدم و می‌فهمیدم که بازم سر نخی از خیانتای بابام پیدا کرده،شبا من کشیش میدادم مامانم میرفت ماشین بابام رو چک می‌کرد و اون موقع ها من فقط ۸،۹ سالم بود.یبار دختر عموهام به مامانم زنگ زدن و گفتن بابام و با یه خانومی دیدن و تا رفتن باهاشون حرف بزنن خانومه فرار کرده.از بچگی کتک خوردن مامان و میدیدم همیشه من مراقب مامانم بودم تا بابام مامانمو نزنه،یا خود بابام تو بچگی خیلی منو میزد الان خیلی بهتر شده رفتارش.ولی مشکل اینجاست که همه ی این مشکلاتی که تو بچگیم بوده باعث شده اختلال شخصیت مرزی داشته باشم یه دکتر روانپزشک اینو به من و مامانم گفت و تشخیص داد که من این اختلالو دارم.الانم مامان و بابام با هم خوب شدن و دردسر و بدبختیش فقط برای من مونده.الانم هر موقع دعوا میکنیم بهم میگن روانی در صورتی که خودشون منو روانی کردن،تا الان زیاد دست به خودکشی زدم انقدری که یادم نمیاد چند بار ولی هردفعه نجاتم دادن،الانم یه ساله که به سیگار رو اوردم که یکم حالمو بهتر کنه،لطفا یه راهکار بهم بدین باید چیکار کنم از خونه برم و با مامان بزرگ و پدربزرگم زندگی کنم یا بهتره همینجا بمونم؟واقعا هرروز برام عذابه.

    1. سلام و درود
      شما با کودکی سختی که داشتید دچار چنین مشکلاتی شدید و خیلی خوبه که خودتون به این بینش رسیدید که این وضعیت ناشی از محیط ناسالمی بوده که براتون ایجاد شده. همین آگاهی میتونه سر نخی باشه برای حرکت به سوی سلامتی . توصیه میکنم به مسیر آگاهی و خودشناسی خودتون ادامه بدید. برای مثال توصیه میکنم که حتما کتاب والدین سمی نوشته سوزان فوروارد رو بخوانید و تمریناتی که داده را انجام دهید. در این مسیر میتونید از مشاوره های فردی هم برای سرعت بخشیدن به این اگاهی استفاده کنید.
      در اخر بدانید که زندگی بخش های مختلفی داره که شما هنوز خیلی از اون ها را ندیده و تجربه نکردید. پس امیدوار باشید و بدانید که همیشه به این منوال نمیمونه و شما قدرت زیادی در تغییر دارید.

  26. سلام من زهرام
    ۱۸ سالمه و پدر و مادرم وقتی ۱۲ سالم بود از هم جدا شدن پدرم اعتیاد داشت و مادرم منو با خودش اوارد خونه پدرش و باخانواده مادرم زندگی میکنم از اول خیلی درس میخوندم ولی سال کنکورم زیاد درس نخوندم معدلم همیشه ۱۹ ۲۰ بود ولی امسال ….
    حتی انتخاب رشتم و هم مامانم انجام داد و رفتم رشته انسانی بزور خوندمو تلاش کردم حتی دانشگاه فرهنگیان دعوت به مصاحبه شدم ولی در آخر به دلیل تحقیقات محلی رد شدم بعد از اون بدبخت تر شدم قبلش هم همیشه یه دایی دارم که بهم گیر میده فلان لباس و نپوش بیرون حق نداری بری حتی نمیزاره با خیلیا دوستی کنم روز و شبم یکی شده اول به خودکشی فکر می‌کردم خیلی تحت فشارم از بابت خانواده و اینکه نمیزارن دانشگاه دیگه ای هم برم به فکر خودکشی افتاده بودم یه مدت ولی نتونستم جرعتشو نداشتم الان به فکر فرارم ولی میدونم بعدش پیدام میکنن منو میکشن نمیدونم چه غلطی کنم چجوری باید فرار کنم که پیدام نکنن؟؟

    1. سلام و درود زهرا جان
      به سنی رسیدید که میتونید خیلی چیزا رو تشخیص بدید. خودکشی راه حل نیست و شما با عبور از این دوران خواهید دید که چقدر این مسائل در نظرتون کوچیک میشن. آینده ای طولانی در پیش رو دارید که فرصت های زیادی پیش روی تان خواهد آمد. اما ایجاد کننده این فرصت ها در وهله اول خودتون هستید. چشمهایتان را ببندید ده سال دیگه رو تصور کنید به خودتون نگاه کنید چیزی که دلتان میخواهد در ده سال آینده باشید رو در ذهن تجسم کنید. خوب نگاهش کنید. کجاست ؟ چی کار می کنه؟ چه حسی داره؟ چه حرفی داره به زهرا ی 18ساله بزنه؟
      محدودیت های ذهنی تون رو برداریدو به جای اینکه اولین و ساده ترین راه (خودکشی و فرار) رو انتخاب کنید. خودتون رو به چالش بکشید. و برای رسیدن به زهرایی که تصور کردید تلاش کنید.
      توصیه می کنیم که اگر راهی نیافتید حتما با شماره های درج شده تماس بگیرید.

  27. سلام من دخترم ۱۶ سالمه والدینم روانین منو اذیت میکنن جفتشون دست بزن دارن
    همش منو تحقیر میکنن تهدید میکنن که منو کتک میزنن به معنای واقعی کودک آزارن
    خیلی سعی کردم باهاشون صحبت کنم ولی فایده نداشت
    اونا خیلی متحجرن و منو سر این خیلی اذیت میکنن من حتی نمیتونم لایف استایل خودمو داشته باشم همش باید جوری که اونا میگن لباس بپوشم و رفتار کنم
    دیشب سر یه موضوعی داشتم گریه میکردم که بابام زد تو دهنم اون خیلی وحشیه مامانمو هم کتک میزنه
    خسته شدم از این وضع واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
دریافت مشاوره