عشق در نوجوانی | عشق در نوجوانی واقعی است ؟
عشق در نوجوانی پدیدهای است که بسیار رایج بوده و معنا و مفهوم متفاوتی با دیگر دوران زندگی دارد. خیلی از والدین عشق در فرزندان نوجوان خود را جدی نمیگیرند. در صورتی که با توجه به افزایش دسترسی به اینترنت و شبکههای مجازی، عشق و عاشقی بین نوجوانان بیشتر شده و نوجوانان بیشتر از قبل به رابطه با جنس مخالف خود گرایش پیدا کردهاند. عاشقی و عشق در نوجوانی امری طبیعی است و به میزان زیادی با بلوغ و تغییرات هورمونی ارتباط دارد اما نکتهی مهم نحوهی برخورد والدین با این مسئله است که میتواند نوجوان را برای عبور از بحرانهای عشق در نوجوانی هدایت کند و یا برعکس موجب انحطاط او شود. برای کسب اطلاعات در زمینه روانشناسی نوجوان کلیک کنید.
برای دریافت مشاوره در زمینه عشق در نوجوانی می توانید در هر زمان از روز برای مشاوره تلفنی با برترین متخصصان در مرکز مشاوره روانشناسی ذهن نو از طریق شماره 02191002360 و یا از طریق تلفن های ثابت شهری با شماره 9099070354 تماس بگیرید.
عشق در نوجوانی
فرد با ورود به دوران نوجوانی با دنیای جدیدی آشنا میشود و درک تازهای از محیط پیرامونش کسب میکند. نوجوانی یکی از دورههای حساس زندگی است و افراد در این دوران با چالشهای زیادی مواجه میشوند. یکی از این چالشها گرایش شدید به داشتن روابط عاشقانه و تمایل به دوست داشتن و دوست داشته شدن است.
این مسئله اغلب توسط والدین مورد بیتوجهی و یا واکنشهای شدید و منع کننده قرار میگیرد. نوجوانی به دلیل تغییرات هورمونی و بلوغ با آسیبپذیری بیشتری برای فرد نسبت به دیگر دورانهای زندگی همراه است. به همین دلیل لازم است والدین از نحوهی مدیریت این دوران آگاهی کافی داشتهباشند و به نوجوان خود برای عبور از این دوران کمک کنند.
حتما درباره نحوه برخورد با تجربه های عشقی فرزندان بخوانید.
عوامل مؤثر بر عشق در نوجوانی
عشق در نوجوانی تحت تاثیر عوامل متعددی به وجود میآید که برخی از آنها به شرح زیر هستند.
برای عضویت در کانال تلگرامی ذهن نو کلیک کنید.
1. خانواده و روابط با والدین
یکی از عوامل مؤثر بر گرایش نوجوان به برقراری رابطه عاشقانه و کیفیت این رابطه، سطح نزدیکی و حمایتی است که از والدین و خوهران و برادران خود دریافت میکند. در صورتی که نوجوان روابط مثبت و سازندهای با اعضای خانواده خود داشته باشد، در روابط با شریک عاطفی نیز تعامل مثبتتری خواهد داشت. همچنین اختلافات خانوادگی و یا طلاق والدین بر احساس تعهد و سطح صمیمیت نوجوان در ارتباط با جنس مخالف تأثیر میگذارد.
تجربهی مشاهدهی تضادهای جدی در زندگی زناشویی والدین و خشونت میان آنها باعث میشود نوجوان خشونت بیشتری را در دوستیهای خود بروز دهد. بسیاری از دختران کم سنی که به سراغ روابط با جنس مخالف میروند، مستعد افسردگی هستند و یا از روابط عاطفی بسیار ضعیف یا مشکلدار با والدین خود رنج میبرند.
2. عشق در نوجوانی | گروه دوستان و همسالان
روابط با همسالان و دوستان و تأثیرپذیری از آنان عامل دیگری است که نوجوان را به ایجاد روابط عاشقانه عاطفی و گاها رابطه جنسی سوق میدهد. داشتن دوستان بزرگتر از خود باعث میشود به احتمال بیشتری به سمت روابط جنسی سوق داشتهباشد. در واقع میتوان گفت تصمیمگیری برای داشتن ارتباط جنسی به میزان زیادی تحت تأثیر تأیید یا عدم تأیید دوستان نوجوان قرار دارد. چرا که در دوران نوجوانی افراد به میزان زیادی از دوستان خود تأثیر میگیرند به خصوص اگر روابط مثبت با خانواده و حرف شنوی از آنها هم نداشتهباشند.
علاوه بر اینها کیفیت رابطهی عاطفی نوجوان با جنس مخالف تا اندازهای بازتاب روابط او با دوستانش است. آنهایی که دوستان نزدیک و قابل اعتمادی دارند در روابط عاشقانه خود نیز مطمئنتر و صمیمانهتر رفتار میکنند در حالی که نوجوانانی که دوستان پرخاشگر دارند در روابط عاطفی خود نیز خشونت و پرخاشگری بیشتری بروز میدهند.
با نوجوان عاشق چگونه رفتار کنیم؟
واکنش والدین در مواجهه با عاشق شدن نوجوان از اهمیت زیادی برخوردار است. واکنشهای افراطی، پرخاشگرانه و منع کننده تنها نتیجه عکس میدهند و نوجوان را از شما بیزار میسازند. در ادامه راهکاری رفتار با نوجوان عاشق را شرح دادهایم. در ادامه حتما بخوانید، برخورد با دختری که دوست پسر دارد و برخورد با نوجوان پسری که دوست دختر دارد .
1.در مورد احساساتش با او صحبت کنید
هنگامی که متوجه شدید فرزند نوجوانتان عاشق شدهاست با او به گفتگو بنشینید و درباره احساساتی که تجربه میکند صحبت کنید. حواستان باشد پیش از هرچیز شنوندهی خوبی باشید و مانند یک دوست صمیمی با تمام وجود به او گوش دهید. از سرزنش کردن و قضاوت کردن در این گفتگو جدا بپرهیزید.
در مورد ویژگیهای شخصیتی و شرایط رابطهای که در آن قرار دارد از او سؤال کنید تا در جریان هدف و چشماندازی که برای خود درنظر گرفته، قرار بگیرید. حواستان باشد که سؤالهایتان حالت بازجویی نداشتهباشد. از گفتن جملاتی مثل اینکه او در شأن تو نیست، هنوز عقلت به این چیزها نمیرسد و امثال اینها بپرهیزید. کاری کنید به شما اعتماد کرده و از احساسات خود بیشتر صحبت کند.
2.عشق در نوجوانی | مانند یک گارآگاه عمل نکنید!
برخی از والدین هنگامی که متوجه میشوند نوجوانشان عاشق شده یا وارد رابطه با جنس مخالف شدهاست نقش یک کارآگاه را ایفا کرده و مدام به دنبال مچ گیری هستند؛ هر چند قابل درک است که نگران فرزند خود و آسیبهایی که احتمال دارد به او وارد شود، هستید اما توصیه میکنیم هرگز مچگیری نکنید.
این کار فقط شرایط را بدتر میکند. شما نمیتوانید با این کار فرزندتان را مجبور به ترک رابطه یا فراموش کردن احساساتش کنید؛ این کار فقط او را از شما دورتر میکند و به روابط والدین و فرزندیتان آسیب میزند. آنها انتظار دارند در این مرحله حساس زندگی پذیرای آنها باشید. بنابراین سعی کنید با چشمپوشی از موارد جزئی و محبت به فرزند خود کنترل شرایط را به دست بگیرید.
3.با عشق و احساس نوجوان مبارزه نکنید
دست از جنگ و ستیز برای مدیریت اوضاع و از بین بردن عشق در نوجوانی بردارید. مبارزه و مخالفتهای شدید شما تنها نوجوانتان را بیشتر به جنس مخالفش علاقهمند میکند و باعث میشود او را پنگاه امنی در مقابل شما بداند. به جای این کار خونسردی خود را حفظ کنید و حمایتگر باشید.
به جای تلقین احساس نگرانی به نوجوان او را راهنمایی کنید و اجازه دهید با حفظ ارزشها و قوانین خانوادگی، دست به تجربههای جدید بزند. نه خیلی او را سؤال پیچ کنید و نه نسبت به روابطش بیتفاوت باشید. هر از گاهی در مورد رابطهی عاطفیاش از او سؤال بپرسید و به طور نامحسوس حواستان به حدود روابطش باشد.
4.عشق در نوجوانی | حدود رابطه را آموزش دهید
حد و حدود روابط را به فرزند خود بیاموزید و مهارت نه گفتن در برابر پیشنهادات ناپسند را به او آموزش دهید. آسیبهای رابطه جنسی در دورانی که هنوز شناخت کافی نسبت به مسائل و نیت درونی افراد را ندارد، با لحنی ملایم و متقاعدکننده به او گوشزد کنید. به او یاد بدهید که رابطه عاطفی و شخصی که با او در ارتباط است نباید تمام جنبههای زندگیاش را تحت تأثیر قرار دهد و مانعی برای درس خواندنش باشد.
برای آموزش عشق در نوجوانی ، به او بگویید شخصی که عاشقش شده همهی زندگیش نیست و باید هویت مستقل خود را شکل دهد و در کنار روابط خود به دنبال پیشرفت باشد. پیشنهاد میکنیم حتما در زمینه آموزش حدود رابطه به نوجوانان از مشاوره خانواده و یا روانشناس کودک و نوجوانان بهره بگیرید. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه مشاوره خانواده کلیک کنید.
چطور عشق در نوجوانی را فراموش کنیم؟
عشق در نوجوانی بیش از آن که ریشه در شناخت و منطق داشته باشد، از روی هیجان و احساسات ناشناخته نوجوان رخ میدهد. پس طبیعتا احتمال شکست و پشیمانی از این احساسات زیاد است. اگر به دنبال راهی برای فراموشی عشق نوجوانی خود هستید؛ 3 روش زیر را امتحان کنید.
برنامه و تجربه جدیدی برای زندگی بیابید
برای فراموشی عشق در نوجوانی بهترین کار این است که به دنبال یک فعالیت جدید باشید. برای مثال میتوانید به دنبال علایق خود بروید. برای ادامه تحصیل، دوره همی های دوستانه، مسافرت، یادگیری مهارت جدید و… اقدام کنید. خواهید دید که چقدر سریع عشق نوجوانی تان از یادتان میرود.
کاملا ارتباط تان را قطع کنید
شما هر چقدر که برای فراموشی عشق در نوجوانی تلاش بکنید ولی همچنان با او در ارتباط باشید، با شکست مواجه خواهید شد. قطع کامل رابطه با عشق نوجوانی برای فراموشی او بسیار ضروری است. حفظ رابطه در غالب دوست اجتماعی همچنان عواطف شما را تضعیف میکند.
چارچوب زمانی برای هر چیزی تعیین کنید
یک بازه زمانی منطقی برای فراموشی عشق در نوجوانی خود مشخص کنید. شما به این بازه زمانی نیاز دارید. مشخص کردن این زمان به شما کمک می کند تا اقدامات نادرستی نکنید. با گذر زمان و توجه به نکات قبلی که برای فراموشی گفتیم حتما در این خصوص موفق خواهید شد.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره نظر روانشناسان با ازدواج در نوجوانی کلیک کنید.
سخن آخر
عشق در نوجوانی به احتمال زیاد برای هر دختر و پسری رخ میدهد. بنابراین والدین باید نسبت به این مساله نگرشی منعطف داشته باشند. تغییرات هورمونی اصلیترین دلیل این مساله هستند. به همین دلیل آموزش ها و مهارت های نوجوان در کنترل رفتار و هیجاناتش بسیار اهمیت دارد.
اگر عشق در نوجوانی بدون هیچ مهار کننده ای جلو برود، به احتمال زیاد در آینده با پشیمانی مواجه خواهد شد. از طرفی برخورد آگاهانه با عشق در نوجوانی نه برای خود نوجوان و نه برای والدین کار آسانی نیست. به همین دلیل در بسیاری از مواقع نیاز به مشاوره نوجوان ضرورت زیادی پیدا میکند.
برای دریافت مشاوره در زمینه عشق در نوجوانی می توانید در هر زمان از روز برای مشاوره تلفنی با برترین متخصصان در مرکز مشاوره روانشناسی ذهن نو از طریق شماره 02191002360 و یا از طریق تلفن های ثابت شهری با شماره 9099070354 تماس بگیرید.
سؤالات متداول
چرا نوجوانان سریع عاشق می شوند؟
چرا روابط نوجوان شکست می خورد؟
از یه پسری خوشم میاد خیلی خیلی زیاد وقتی نزدیکم میشه کل بدنم داغ میکنه این بار متوجه شدم بدن اونم پاغ میشه ، چطوری بهش بگم دوست دارم؟
بگو بهش بهترین کار همینه یا دوست داره یا دوست نداره و زندگیت به فنا میره اگه الان بهش بگی بهتر تا بعدا اون موقع ممکنه عشقت بیشتر بشه و شکست بدی بخوری
هیچوقت بهش نگو چون به محض اینکه بفهمه دوسش داری اخلاقش باهات فرق میکنه
اگه فامیل هستین که دیگه اصلا نگو
بهترین کار اینکه با دست پس بزن با پا پیش بکش
واضح نگو دوسش داری ولی جوری جلوش رفتار کن که علاقش بهت بیشتر بشه. اگه دوسش داری واسش تلاش کن اما نه طوری که بعدا ازش کنایه بشنوی
درسته که اگه بفهمه رفتارش باهات عوض میشه یا گاهی ممکنه بهت بی توجهی هم کنه ولی به مرور زمان باعث میشه اونم بهت یه همچین حسهایی پیدا کنه و دوست داشته باشه و در ضمن سعی کن همیشه جلو چشمش نباشی که باعث بشه از نظر اون تکراری و دسترسی راحت داشته باشی
سلام:من به مدت یک سال عاشق یه دختری بودم اونم بود بعد یه چندماهی خیلی بین مون ناراحتی و دعوا پیش اومد بعد یهویی حسم بهش تموم شد طوری که اگه نباشه هم راحت میتونم ادامه بدم ولی خودم نمیخوام این طوری باشم میخوام مثل همون موقع عاشقش باشم نمیفهمم مشکل چیه!
سلام من از پری شب عاشق یک دختر شدم از پری شب هسته که کلا از داخل به هم ریختم هی دارم عاشق و عاشق تر میشم و در عین حال غمگین و غمگین تر و اون دختره فامیلمون هست و من نمیتونم بهش بگم دوسش دارم خیلی دارم افسرده میشم و یک مشکل دیگه هم هست اون از من ۳ سال بزرگ تره ولی من دوسش دارم هی دارم افسرده تر از قبل میشم
???
گلم ب نطر من ت بهش نگو فقط نظرش رو نسبت ب خودت جذب کن تا اون بت بگه
اصلا نگو
بگو بهش بهترین کار همینه یا دوست داره یا دوست نداره و زندگیت به فنا میره اگه الان بهش بگی بهتر تا بعدا اون موقع ممکنه عشقت بیشتر بشه و شکست بدی بخوری
سلام من پسری هستم که دختری رو فوق العاده دوسش دارم پدر و مادرم میدونن اما اصلا واکنش بدی نشون ندادن بهم گفتن عشق چیزیه که دست خودت نیست کار دلته اما هر کاری میکردن که از فکرش بیام بیرون چون پسرخالم اونو دوست داشت سه بار به خاطرش رفتم بیمارستان حالم خیلی بد شد چندین بار هم رفتم پیش روانشناس ولی هیچ کدومشون خوبم نکرد به طوری که افسرده شدم
من ادمی هستم که از وقتی که یادم میاد هر عیبی که داشتم رو به خودم میگفتم و نتیجه هر کاری که میخاستم بکنم رو با خودم مرور میکردم یه روز به خودم گفتم اگه من باهاش ازدواج بکنم میتونم خوش بختش بکنم خوب که فکر کردم فهمیدم تا حدودی اره تا حدودی هم نه چون اگه اون با پسر خالم ازدواج بکنه قطعا براش بهتره چون اون خیلی پول داره منم واسه عشقم چون حاظرم جونمو هم بدم خودمو قانع کردم که اگه من دوسش دارم باید بزارم با پسر خالم ازدواج بکنه ولی هر وقت که اسمش میاد با اسم پسر خالم دیگه من تا صبح از ناراحتی گریه میکنم میخاستم ازتون کمک بگیرم که دیگه بهش فکر نکنم چون اینجوری برای هم اون و هم من بهتره
بنظرم عشقت واقعیه ولی باید نظر دختره رو جلب کنی و کاری کنی بنظرش عالی بیای
سلام من عاشق پسرعموم شدم و میترسم بگم چطوری بگم ؟ اصلا بگم ؟ یا اگه نشون بدم چطوری نشون بدم؟
به نظر من به هیچ عنوان این کار رو نکن چون تو فامیل بعدا چشم تو چشم میشید و این موضوع همیشه میمونه اگر عشقی هم باشه اجازه بده از طرف اون گفته بشه و اون جلو بیاد اونم نه برای دوستی بلکه فقط برای ازدواج من این رو از تجربه میگم الان 17 سالمه ولی از همین نقطه ضربه خوردم
سلام خسته نباشید من عاشق پسر عمه ام شدم ک ۱۳ سالمه و اون ۲۱ سالشه ک مامانم بفهمه منو میکشه میخوام حسمو بهش بگم ولی نمیشه اونم منو دوست دخلاصه بهم گفت دختر خوب کم پیدا میشه و من یکی از نشون های اونم همین طوری داشت میگذشت که من حسم به اون خیلی قوی شد یعنی دوری که خود زنی کردم و حتی چند بار میخواستم به خاطرش خود کشی کنم و خیلی زیاد براش گربه میکنم حدود ۱ سال گذشت یک شب با عمه ام ایما اومدن خونمون راستی قبلش من دو تا پسر دیگ عاشقم هستم و خیلی تلاش میکنن به من برسن و من از اخلاقشون خوشم نمیاد خود پسر عمه ام گفت اگ اون پسرا بیان بهت بگن دوست داریم چی میگی گفتم بهشون میگم خیلی تاثیر گذار بود خدافظ خندید و جلوی جمع بهم گفت اگ من بهت بگم چی میگی نمی دونستم چی بهش بگم آخه همه بهم نگاه میکردن بهش گفتم به توهم همین جمله رو میگم با دل سردی زیاد بهم نگاه کرد و گفت باشه منم این قدر افسرده میشم که قرص باید بخورم ….. تو حیاطمون گل رز داشتیم وقتی میخواستن برن یه شاخه چیدم و دادم به عمه ولی در اصل به منظور با اون بودم مامانم هم گفت منظورش تویی ها از مامانم بعید بود این جور حرفا اونم یه هوم با دل سردی بهم گفت و رفت مامانش گل رو داد به خود پسر عمه ام و رفتیم خونه مادر بزرگم اون کلا تو فکر بود و توی خودش مامانم یکم سر به سرش گذاشت و بهش گفت تو داماد آینده منی بعد به مامانم گفت گیریم با … ازدواج کردم بعد به من بگه با خواست مامانم بود بعد من چیکار کنم اون وقت …قبل این جریان به عمه ام گفته بود منو خیلی دوست داره و اگ با من ازدواج کنه که هیچ و اگ هم نکنه دیگ ازدواج نمیکنه که من همه چیو خراب کردم الانم شاید خودکشی کنم لطفا یکی کمکم کنه من خیلی حسم بهش زیاده دست آخرم بهم گفت اميدوارم رفتی دانشگاه یکی از من بهتر گیرت بیاد ک البته از من بهترم نیس کاشکی یه جا تنها اون سوال رو ازم میپرسید بهش میگفتم آره خیلی دوست دارمممم اگ یه روز آوندی تو این سایت اميدوارم پیاممو بخونی یکی منو راهنمایی کنه که حالم بده خیلی ?
سلام ناامیدی بدترین بیماری برای ما ادم هاست. همراه عزیز همیشه برای هر دردی چاره ای هست و میتونیم به خواسته هایمان برسیم. اینکه تا الان به اون ها نرسیدیم دلیل بر بسته شدن تمام درهای زندگی نیست. شما پیش از هر چیز باید مهارت های خودتان در کنترل احساسات و هیجاناتتان را بالا ببرید. ازدواج مسیری است که برای آن باید صبر، حوصله، گذشت، محبت، درک و.. زیادی به خرج دهید. پس به جای ناامیدی سعی کنید که مساله را از زاویه دیگر آن ببینید.
سلام،من پسرم و 14 سالمه.**تاکید میکنم فقط 14 سالمه!.**
یه دختری هست که سه سال از من بزرگ تره و فامیل و دوست صمیمی دختر داییمه،(دختر داییم هم سن خودمه)
من و اون دختره تو سال تقریبا 10 بار تو مهمونی ها و دورهمی ها و….همو میبینیم.میشه گفت اولین باری که دیدمش حدود دو سال پیش تو مهمونی ای بود که زنداییم گرفته بود.من از همون نگاه اول که دیدمش تو دلم گفتم چه دختر خوشگل و باشخصیت و باادبیه.
رفته رفته و تو دفعه های بعدی که دیدمش به احساسی بهم دست میداد که احساس بدی نبود و انکار اون احساس بهم انرژی و شادی میداد.
و همینطوری تو دفعه های بعدی که میدیدمش هی احساسه بیشتر میشد تا جایی که پریشب که تولد دختر داییم بود و کل فامیل های ما و دختر داییم اینا دعوت بودن و من اونجا اونو دیدم و به جرعت میتونم بگم نمیتونستم ازش چشم بردارم و از هر فرصتی استفاده میکردم که زل بزنم بهش و چهره زیباش و اون چشم های خوشگل و موهاش زیباش رو ببینم.
بعضی وقت ها که نگاهش میکردم میدیدم اون هم داره با یه لبخندی نگاهم میکنه و هفت هشت بار هم این اتفاق افتاد و وقتی با هم چشم تو چشم میشدیم من هول میشدم و قدرت تکلمم رو از دست میدادم و انگار اختیار حرکاتم دست خودم نبود و سریع بدنم عرق میکرد.
بعد وسطای تولد(تولد تو ویلایی بود که داییم واسه تولد دختر داییم اجاره کرده بود و میخواست سورپرایز ش کنه)
ما رفتیم تو حیاط ویلا که فوتبال دستی بازی کنیم و اون اومد وایستاد دقیقا کنار من .خلاصه ما بازی کردیم و بعد از بازی اومد پیشم و بهم گفت آفرین،
همون لحظه من یه احساس شدیدی بهم دست داد و همون لحظه از فاصله مزدیک تو چشاش نگاه کردم و لبخند زدم و اونم زل زده بود به چشمای من و داشت آروم لبحند میزد و این اولین باری بود که تونستم بدون اینکه دست و پامو گم کنم تو چشاش نگاه کنم و باهاش حرف بزنم،بعپ از مهمونی که داشتیم برمیگشتم خونه ساعت حدود ۲ نصفه شب بود و وقتی با مهمونا خداحافظی کردیم و رفتیم من تو دلم یه حالت غم و دلتنگی بسیار زیادی به وجود اومد و شدیدا دلتنگش شدم با اینکه چمن لحظه قبلش پیش هم بودیم!!
توی همون لحظه ای که اومد پیشم و باهم چشم تو چشم شدیم میخواستم احساسمو بهش بگم ولی نمیتونستم و میترسیدم 🥲
همون لحظه که کنارم وایستاده بود نمیدونم یهویی چی شد که دستمو بردم نزدیک دستش و میخوایتم دستشو بگیرم که ترسیدم و سریع دستمو کشیدم🥲😅
از همون پریشب که تولد بود و این داستانا انفاق افتاد به جرعت میتونم بگم ۲ دقیقه هم از ذهنم بیرون نمیره و تو ۲۴ ساعته دارم تو دلم قربون صدقه اش میرم و خیلی خیلی دلتنگشم و معلوم نیست که دوباره چند ماه دیگه میتونم ببینمش🥲🥺
به نظرتون عاشقش شدم؟
خیلی گیج شدم،به نظرتون به پدر و مادرم بگم؟
به خودش بگم که چه احساسی بهش دارم یا نه؟
آخه میترسم ناراحت بشه و من اصلا دوست ندارم که ناراحتیشو ببینم،هیچوقت.
سلام،من پسرم و 14 سالمه.(**تاکید میکنم فقط 14 سالمه!.**)
یه دختری هست که سه سال از من بزرگ تره و فامیل و دوست صمیمی دختر داییمه،(دختر داییم هم سن خودمه)
من و اون دختره تو سال تقریبا 10 بار تو مهمونی ها و دورهمی ها و….همو میبینیم.میشه گفت اولین باری که دیدمش حدود دو سال پیش تو مهمونی ای بود که زنداییم گرفته بود.من از همون نگاه اول که دیدمش تو دلم گفتم چه دختر خوشگل و باشخصیت و باادبیه.
رفته رفته و تو دفعه های بعدی که دیدمش به احساسی بهم دست میداد که احساس بدی نبود و انکار اون احساس بهم انرژی و شادی میداد.
و همینطوری تو دفعه های بعدی که میدیدمش هی احساسه بیشتر میشد تا جایی که پریشب که تولد دختر داییم بود و کل فامیل های ما و دختر داییم اینا دعوت بودن و من اونجا اونو دیدم و به جرعت میتونم بگم نمیتونستم ازش چشم بردارم و از هر فرصتی استفاده میکردم که زل بزنم بهش و چهره زیباش و اون چشم های خوشگل و موهاش زیباش رو ببینم.
بعضی وقت ها که نگاهش میکردم میدیدم اون هم داره با یه لبخندی نگاهم میکنه و هفت هشت بار هم این اتفاق افتاد و وقتی با هم چشم تو چشم میشدیم من هول میشدم و قدرت تکلمم رو از دست میدادم و انگار اختیار حرکاتم دست خودم نبود و سریع بدنم عرق میکرد.
بعد وسطای تولد(تولد تو ویلایی بود که داییم واسه تولد دختر داییم اجاره کرده بود و میخواست سورپرایز ش کنه)
ما رفتیم تو حیاط ویلا که فوتبال دستی بازی کنیم و اون اومد وایستاد دقیقا کنار من .خلاصه ما بازی کردیم و بعد از بازی اومد پیشم و بهم گفت آفرین،
همون لحظه من یه احساس شدیدی بهم دست داد و همون لحظه از فاصله نزدیک تو چشاش نگاه کردم و لبخند زدم و اونم زل زده بود به چشمای من و داشت آروم لبحند میزد و این اولین باری بود که تونستم بدون اینکه دست و پامو گم کنم تو چشاش نگاه کنم و باهاش حرف بزنم،!!
توی همون لحظه ای که اومد پیشم و باهم چشم تو چشم شدیم میخواستم احساسمو بهش بگم ولی نمیتونستم و میترسیدم 🥲
همون لحظه نمیدونم یهویی چی شد که دستمو بردم نزدیک دستش و میخواستم دستشو بگیرم که ترسیدم و سریع دستمو کشیدم🥲😅
بعد از اینکه مهمونی تموم! سد و با همه مهمون ها خداحافظی کردیم و داشتیم میرفتم من یه احساس غم و دلتنگی بسیار شدیدی بهم دست داد و شدیدا دلتنگش شدم با اینکه چند دقیقه قبلش پیشس بودم!!
از همون پریشب که تولد بود و این داستانا اتفاق افتاد به جرعت میتونم بگم ۲ دقیقه هم از ذهنم بیرون نمیره و تو ۲۴ ساعته دارم تو دلم قربون صدقه اش میرم و خیلی خیلی دلتنگشم و معلوم نیست که دوباره چند ماه دیگه میتونم ببینمش🥲🥺
به نظرتون عاشقش شدم؟
خیلی گیج شدم،به نظرتون به پدر و مادرم بگم؟
به خودش بگم که چه احساسی بهش دارم یا نه؟
آخه میترسم ناراحت بشه و من اصلا دوست ندارم که ناراحتیشو ببینم،هیچوقت.
سلام من 12سالمه و عاشق ی پسر تو فامیلامون شدم که 4سال ازم بزرگ تره بعدش من ی بار جلوش سوتی دادم داستان اینه که بخاطر عید نوروز همه فامیل همهههه دور هم جمع شده بودن بعد من دخترخاله هام زودتر از مامان اینامون رسیدیم دختر خاله هام میدونن من دوستش دارم بعد ما همینجوری با دخترخاله هامون میرفتیم دست میدادیم ب همه سلام میدادیم بعد ما 3نفر رفتیم ب مامان بزرگمون سلام بدیم چون دلش درد بود روی تخت نشسته بود آقا همه دختر خاله هام رفتن باهاش روبوسی و سلام کردن من آخر از همه رفتم بهشون سلام دادم و روبوسی کردیم و اینا بعد دختر خاله هام منتظرم بودن کظ باهم بریم ی جا بشینیم
موقع برگشتم دیدم یکی از دختر خاله هام محکم پاس رو زد رو پا من فشااااار داد بعد ببخشید ببخشید میخواستم فوشش بدم که دیدم همون پسره ک عاشقشم پشت سرم وایساده بود (که بره به مامان بزرگ سلام بده )بعد حالا چون جمعیت زیاااااد بود راه نبود بعد منو اون همینجوری چشم تو چشم مونده بودیم خاک تو سرتتتتت مینا سوتی از این بدتر نبود دیگه خااااااک تو سرت به خاطر فشار بیش از حد و جمعیت زیاد ما فاصله مون با هم خیلی کم بود یعنی قشنگ چشم تو چشم شده. بودیم بعد من حالا عین خنگا لبخند میزدم و نگاش میکردم قلبم تند تند میزد ک دختر خالم جمع کرد حالا سلام کردن تموم شد همه نشستن حرف زدن و اینا منم نشستم با دخترای فامیل و دخترخاله هام حرف زدن ک متوجه شدم اون هی داره منو نگاه میکنه نمیدونم اونم بهم حس پیدا کرده یا ن
بعد اونروزم من خوشگل کرده بودم
سلام وقت بخیر
من دخترم و ۱۵ تقریبا ۱۶ سالمه و عاشق یه پسر شدم که همسایه طبقه پایین ما هست و دقیقا همسن خودمه نمیدونم چطوری بگم راستش الان یک سال هست که به شدت عاشقش هستم و هربار این دوست داشتن رو توی قلبم خفه میکنم نمیدونم چطوری اما مهربون و مودب و خوشتیپه چهره خوبی هم داره تعریف از خود نباشه منم خوشگلم همچین بدک نیستم🤭
من این پسر رو شاید تقریبا ۱۵ یا ۲۰ بار دیده باشمش، یه بار که منتظر اسنپ دم درمون ایستاده بودم متوجه شدم چند ثانیه کوتاه به چشام خیره شده چون تا نگاهش کردم نگاهش رو از من دزدید، چند بار با لبخند بهم سلام داده اما من نمیدونم من رو دوست داره یا نه؟ حس قلبیم میگه آره
پدر هامون به شدت رابطه خوبی دارن چند بار با مادر ایشون همصحبت شدم و مادرشون یکسره از من تعریف میکرد و همش میگفت خیلی منو دوست کاش یه عروس مثل من گیرش بیاد والا خودمم موندم 🤷🏻♀️
حالا از اینا بگذریم به نظرتون بیان خواستگاری بله بگم؟